سلااااااااام سلااااااااام سلاااااااااااام سلاااااااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز سی و هشت ساله شدم. تولدم مبااااااااااااااااااارک بوووووووووووووووووس (اینم بوس تولدم خودم بود به خودم.البته صبح تا چشممو باز کردم همونجوری دراز کش رو تخت با دستم برا چشم و صورت و پیشونی و خلاصه همه جای خودم بوس فرستادم و تولدمو به خودم تبریک گفتم و کلی هم این تبریکات خوشحالم کرد.).دیروز دم ظهر پیمان دوباره یه کارت هدیه پونصد هزار تومنی آورد و داد بهم و گفت این مال توئه منم خودمو زدم به اون راهو گفتم واسه چییییییییییی؟ مناسبتش چیه؟اونم گفت کارتو نگاه کنی مناسبتشو می فهمی منم بازش کردم و دیدم یه کارته که روش پر از بادکنکه و با رنگ زرد پابینش نوشته شده تولدت مبارک و تازه فهمیدم که ای بابا تولدم بوده و خبر نداشتم(مثلاااا) خلاصه کلی ازش تشکر کردم و ماچ و بوسش کردم و به شوخی بهش گفتم این کارتو نباید خرجش کرد و به قول نقی باید کشید به چشم به ابرووووو. و اونم کلی خندید.خلاصه اینجوری شد که ما فهمیدیم امروز تولدمونه .شبم یه سر درد بدی گرفتم که نگو سرم ،گردنم، چشام، به شدت درد می کرد فک کنم اینم کادوی تولد خدا بود بهم تا قدر نعمت سلامتی که بهم داده رو بیشتر بدونم که دمش گرررررررررررم .هر چه از دوست رسد نیت حتی اگه سردرد باشه.خلاصه شب با اون سردرد و حال بد خوابیدم و صبح بلند شدم دیدم سرم خوب شده ولی رگ گردنم بدجور گرفته و درد می کنه و چشام هم به شدت باد کردن.بعد از صبونه دیدم رگ گردنم خییییییییییلی اذیت می کنه تو هال جلو مبلا یه بالش گذاشتم و یه پتو رو خودم انداختم و گرفتم دراز کشیدم و همزمان هم گوشیمو روشن کردم و جواب تبریکات شهرزاد جونم و سانازجونم و سمیه جونمو دادم که از همینجا ازشون تشکررررررررر می کنم یه دنیااااااااااااااا ممنوووووووووووونم خواهرای گلم اااااااااااااااااالهی که همیشه زنده باشید بووووووووووووووس

من که دراز کشیدم پیمان یه زنگ به مامانش زد و اونم گفت که زرشک پلو درست کرده و بره بیاره پیمانم گفت غروب با پیام می یاییم می بریم و بعدم به پیام زنگ زد گفت بیا بریم خونه مامان بزرگ اونم گفت جاده هارو بستن که،نمیشه رفت پیمانم گفت راه کرج به تهران بازه و تو اخبار اعلام کرده که تهران و البرزو یه استان اعلام کردند و رفت و آمد بین کرج و تهران آزاده (واقعا هم نمی تونستند این دوتا رو ببندند چون میلیونها نفر از کرج هر روز صبح می رن تهران سر کارو و شب برمی گردند و محل کارشون تهرانه درسته که مدارس و ادارت بسته است ولی همه کارها هم تعطیل نیستند که) اونم گفت باشه می یام و خلاصه قرار شد شب برند تهران.بعد از تلفن به پیام هم پیمان رفت یه خرده میوه و این چیزا هم برا خودمون بخره هم برا مامانش! البته اگه جای بازی بتونه پیدا کنه چون اینجام مثل همه جا فقط داروخونه ها و نونوایی ها و گوشت فروشیها با سوپرمارکتها بازند و بقیه همه تعطیلند و گفتند اگه کسی باز کنه جریمه اش می کنند و مغازه اشم پلمپ میشه. می گم اینام همه کاراشون برعکسه اون موقع اولش باید این کارو می کردند که مریضی پخش نشه و اینهمه آدم نگیرند نه حالا که دیگه همه شهرها درگیر شدند .بعد اینهمه مدت تازه یادشون افتاده که قر.نطینه کنند اولش زر می زدند که اصلا قر.نطینه علمی نیست و اله و بله! انگار که مثلا خیلی هم علم حالیشون بود که چیه.بگذریم بازم من حرف س.یا.سی زدم الان می یان منو کت بسته می برند و در شرف سی و هشت سالگی ام سابقه دار می شم و آبروم می ره بهتره که حرف نزنم تا سرم سلامت بمونه.دیگه من برم که رگ گردنم دردناکه و ببینم چه کاری میشه براش انجام داد شما هم مواظب خودتون باشید از دور می بوسمتون بوووووووووووووووووس فعلا بااااااااای 

 

*گلواژه*

اگر خداوند اراده خیری درباره تو داشته باشد، هیچکس قادر نیست مانع فضل او گردد! (سوره یونس آیه 107)

اااااااااااااااااالهی که هر چی خیر و خوشیه از طرف خدا نصیبتون بشه! آمین یا رب العالمین

 

اینم کارت هدیه تولد من(نوشته های روش چون به رنگ زردند به سختی دیده می شدند پیمان می گفت تو خود.پرداز.با.نک .شهر که داشتم این متن رو با این رنگ انتخاب می کردم رو مونیتورش پر رنگ و قشنگ دیده می شد ولی وقتی چاپش کرد و دادش بیرون دیدم کمرنگه و به سختی خونده میشه)

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها