سلااااام سلاااااام سلاااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که مستاجر اون خونه پنجشنبه زنگ زد که ما جمعه داریم تخلیه می کنیم و اگه می تونید بیایید که خونه رو تحویل بدیم پیمان هم زنگ زد به کشاورز(املاکی) باهاش هماهنگ کرد که جمعه بعد از ظهر تو بنگاه باشه که بریم قراردادو امضا کنیم و پول پیش یارو رو بدیم و خونه رو تحویل بگیریم خلاصه دیروز ساعت سه و نیم راه افتادیم و چهار اونجا بودیم اول خونه رو پسر مستاجره اومد تحویل داد و بعد رفتیم بنگاه و قرارداد اینارو امضا کردند و پولشو دادیم فقط یک میلیون و دویستش رو نگه داشتیم که بعد از اینکه قبضارو صفر کرد و بهمون تحویل داد بهش بدیم(پول پیشش ده میلیون بود اجاره اش هم فک کنم ماهی ششصد تومن ) .بعد از اینکه از بنگاه اومدیم بیرون رفتیم سه تا لامپ گرفتیم مستاجر لامپ هال و اتاق و حمومو باز کرده بود برده بود می گفت اون موقع که به ما تحویل دادند لامپ نداشت اینارو خودمون گرفته بودیم پیمان هم بعدا می گفت حیف اون دسته گلی که هفتاد هزارتومن دادم بردیم مراسم داداشش و حیف اونهمه وقتی که به اینا فرصت دادیم یارو نکرده دو تا لامپو بذاره رو خونه بمونه بگه اینهمه اینا رعایت مارو کردند مگه چقدر پولش میشد فوقش می شد بیست هزارتومن بعدا پولشو ازمون می گرفت (اینا نزدیک سی و پنج روز بیشتر از اون چیزی که باید می نشستند نشستند آخر مرداد باید تخلیه می کردند گفتند پسرمون فوت کرده ده روز به ما مهلت بدید مراسم چهلمو بگیریم بریم که ده روزشون شد سی و پنج روز) منم با خودم گفتم بعضی جاها نباید انقدر حسابگر بودو گفت چون این خونه موقع تحویل سه تا لامپ کم داشته من این سه تارو موقع رفتن باز کنم و ببرم اینجوری انگار گدا صفتی آدمو نشون میده ما خودمون اون خونه رو می خواستیم بفروشیم لوسترهارو که کلی هم قیمتش بود گذاشتیم روش موند و باز نکردیم .خلاصه که آدم با آدم فرق می کنه به قول مامان آدم باید گوولو گوزو توخ باشه .خلاصه لامپارو گرفتیم و اومدیم بستیم یه خرده پیمان کف خونه و حیاط و زیر زمینو جارو کرد یه آبی هم ریخت رو ماشینو یه دستمالی روش کشید و بعدش یه چایی خوردیم و دیگه ساعت نه و نیم بود پیمان گفت جوجو بیا پیاده بریم سر کوچه یه آب هویچ بخوریم برگردیم ماشینو ورداریم بریم گفتم باشه و لباس پوشیدم راه افتادیم!این کوچه یه سرش بازه و به کوچه های دیگه و 

خیابونهای اطراف راه داره یه سر دیگه اش یه پارتمانه تهش که از دو طرف آپارتمان دو تا کوچه باریکه که به خیابونی به اسم خیابون تهران راه داره که آدم روست و ماشین نمی تونه ازش رد بشه در واقع یه جورایی بن بسته ولی اون دو تا کوچه نفر رو رو به سمت اون خیابون داره اون خیابون هم پره از مغازه های آب میوه فروشی و بستنی و کافی شاپ و فست فودو رستوران و این چیزا که شبها خیلی شلوغ میشه و بیرون مغاره ها میز و صندلی چیدن و مردم می یان غذا و آب میوه و بستنی و این چیزا می خورند ما اگه بخوایم از اون سر باز کوچه بریم تو اون خیابون باید دو سه تا خیابونو رد کنیم تا برسیم بهش ولی اگه از اون دو تا کوچه باریک بریم دو دقیقه بیشتر راه نیست و مستقیم کوچه مون وصل میشه به اون خیابون و دقیقا جلو آب میوه فروشیهاش در می آییم برا همین دیگه ماشینو نبردیم و پیاده رفتیم و یه آب هویچ خنک نشستیم بیرون مغازه خوردیم و برگشتیم ماشینو ورداشتیم و راه افتادیم سمت کرج ساعت ده و نیم اینجورا دیگه خونه بودیم و یه خرده نشستیم تلوزیون دیدیم و یه چایی و میوه خوردیم و گرفتیم خوابیدیم امروزم صبح یه خرده از وسیله های اضافی انباری رو بار وانت کردیم و آوردیم اینجا مثل بخاری ها و میز و صندلی اضافه و این چیزا که فعلا اینجا اومدیم روش بشینیم و بعدشم با کشاورز هماهنگ کردیم یه معمار فرستاد تا خونه رو ببینه و فعلا یه خرده تغییرات بدیم بهش که قابل ست بشه تا بمونه بعد عید جواز بگیریم برا دوبلش ،چون الان دیگه پاییزه و تا ما بخوایم به خودمون بجنبیم زمستون میشه و نمیشه کاری کرد معماره هم اومد دید و گفت که هزینه تغییراتی که می خوایم بدیم تقریبا پنجاه میلیون میشه و پیمان هم گفت اگه می تونه از همین فردا کارگراشو بفرسته که شروع کنند و اونم گفت باشه و الانم پیمان رفته معماره رو برسونه و بیاد و منم نشستم تو خنکای حیاط و دارم اینارو می نویسم و کلی هم خوشحالم که از این به بعد حیاط داریم و مثل اونجا دیگه تو آپارتمان محبوس نیستیم و هروقت دلمون خواست می تونیم بیاییم بیرون و آسمونو ببینیم و هوای تازه تنفس بکنیم و خلاصه که عشق کنیم مردیم از بس تو قفس زندگی کردیم انقدرم اینجا خلوت و دنج و ساکته که نگو اصلا مثل خونه خودمون نیست که از هر طرف صدایی بیاد و آدم سرسام بگیره .

 

 

 

 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها