سلااااااام سلااااااااااام سلااااااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز ساعت یک و نیم راه افنادم که برم دکتر آزمایشمو نشون بدم مسیرم یه جوری بود که باید با اتوبوس می رفتم اگه با تاکسی می رفتم ده دقیقه اولش پیاده روی داشت و یه ربع هم آخرش،برا همین رفتم تو ایستگاه اتوبوس سر کوچه مون نشستم و منتظر اتوبوس اون مسیر موندم وااای چشمتون روز بد نبینه دقیقا یه ساعت نشستم تو ایستگاه، اتوبوسهای همه مسیرها اومدند و رفتند الا اون مسیر که من می خواستم!دیگه دو و نیم بود با خودم گفتم من واسه چی نشستم اینجا الان نوبتم هم می گذره و حالا باید دوباره نوبت بگیرم پاشم با تاکسی برم ،دیگه بلند شدم و پیاده راه افتادم به سمت ایستگاه تاکسی که اون ور پل.آزاد.گان اول خیابان بر.غانه یه زنگ هم به پیمان زدم گفت که ما تازه داریم راه می افتیم گفتم رسیدید کرج یه زنگ به من بزن که اگه بیرون بودم هنوز، منم سر راه سوار کنید گفت باشه و دیگه خداحافظی کردم و رسیدم ایستگاه تاکسی دیدم ای داد بی داد اونجام اصلا تاکسی نیست یه پنج شش نفری هم وایستادند تو صف تاکسی و منتظرند منم رفتم تو صف!ولی از شانسم دو تا تاکسی باهم اومدند و منم سوار شدم و رفتم سر یه خیابونی به اسم آزادی پیاده شدم و دیگه تا درمانگاه یه ربعی پیاده رفتم خلاصه رسیدم و از طبقه پایین برگه پذیرش گرفتم و رفتم بالا دیدم هنوز شماره دو رفته تو شماره من هفده بود نشستم یه خرده گوشیمو نگاه کردم چیزی نگذشت که منشیش صدام کرد رفتم تو آزمایشو نشون دادم و دکتره گفت چیز مهمی نیست و دارو هم لازم نیست بخوری فقط چندتا برات ویتامین می نویسم بگیر بخور برطرف میشه شکر خدا کلیه هات همه چیش سالمه گفتم آخه دکتر پس چرا درد می گیره؟گفت دختر اینجوریه دیگه هر روز یه جاش درد می گیره با خودم گفتم حالا خدارو شکر این مارو دختر می بینه نمی گه پیرزن!خلاصه برگه آزمایشمو دفترچه مو داد دستم و بعدشم ازم پرسید یه ارتش.بد .ر.ز.م.آ.ر.ا داشتیم زمان.شاه اون فامیلتون بود؟ منم خندیدم گفتم نمی دونم دکتر شایدم بوده! اونم خندید و دیگه خداحافظی کردم و اومدم بیرون رفتم پایین از داروخونه قرصامم گرفتم و اومدم بیرون به پیمان زنگ زدم گفت ما وسطای اتوبانیم و هنوز نرسیدیم کرج می خوای یه خرده اونجاها پرسه بزن تا ما برسیم منم بهش گفتم می رم ایستگاه اتوبوس اگه ماشین بود باهاش می رم خونه اگه نبود بهت زنگ می زنم بیا منو از جلو ایستگاه وردار گفت باشه راه افتادم سمت ایستگاه وسط راه یه دست فروش دیدم که بساط کرده بود و کتونی(کفش اسپرت) می فروخت یکی یکی مدل کتونیهاشو نگاه کردم از یکی از مدلاش خیلی خوشم اومد پرسیدم گفت نودو پنج تومنه اول خواستم بگیرم بعد گفتم چون دست فروشه ممکنه جنساش زیاد خوب نباشه برا همین بی خیال شدم راه افتادم یه خرده که رفتم بعدا با خودم فکر کردم بابا مغازه ها هم از همونجایی که اینا کفشاشونو می یارند می گیرند دیگه،حالا اونا چون مغازه اند و پشت ویترین می ذارند و گرونتر می دن ما فکر می کنیم جنساشون لابد از اینا بهتره وگرنه هر دو یه چیزه!چند وقت پیشا شبیه همون کتونی رو از یه مغازه ای قیمت کرده بودم گفته بود دویست هزار تومن!برا همین برگشتم و شماره پامو بهش گفتم اون مدلی که خوشم اومده بودو بهم داد پوشیدمش دیدم هم خیلی خوشگله هم پام توش راحته برا همین پولشو دادم و گرفتمش و دوباره راه افتادم سمت ایستگاه دیدم خبری از اتوبوس نیست زنگ زدم به پیمان جواب نداد چون پشت فرمون بود نشنیده بود،دیگه برگشتم زنگ زدم به پیام بهش گفتم من تو ایستگاه اتوبوس سر بهار منتظرتونم گفت باشه چند دقیقه صبر کن تو میدون.حا.فظیم(تو ورودیه کرجه) الان می رسیم گفتم باشه یه ده دقیقه ای وایستادم تا رسیدند، دیگه سوار شدم و رفتیم خونه،ماشین پیام تو پارکینگ ما بود اون رفت ماشینشو درآورد گذاشت تو کوچه و ما رفتیم تو،گل پسرو پارک کردیم و رفتیم بالا ،پیمان از سرسبز روغن کنجد گرفته بود(سرسبز اسم یه محله ای تو شمال شرق تهران نزدیک نارمک محله مامان پیمانه که ما همیشه روغن کنجدو این چیزارو از یه مغازه تو اون محله می خریم)برا منم دو تا روغن نارگیل و یه شیشه بزرگ هم روغن کرچک گرفته بود(کرچک پوستو هم ترمیم می کنه هم سفید می کنه هم سفت می کنه و نمی ذاره چروک بشه مخصوصا زیر چشمو فقط یه خرده مثل شیره غلیظه و من با روغن نارگیل قاطی می کنم رقیق میشه شبا می زنم به پوستم و صبحها با آب خالی می شورمش) وقتی روغنارو نگاه کردم دیدم پیمان به جای یه روغن نارگیل دو تا برام گرفته و روغن کرچکم بزرگشو برام گرفته زدم به پشتش و گفتم مرد نیست که جواااااهره اونم کلی خوشحال شد پیام هم خنده اش گرفته بود چون اسم خاله اش جواهره.خلاصه بعد اینکه یه خرده بابت روغنا خوشحالی کردم رفتم سراغ یخچال یه خرده از شب قبل آبگوشت مونده بود اونو گرم کردم و یه خرده هم سبزی شستم و آوردم نشستیم خوردیم پیام دیگه بلند شد رفت پیمان هم رفت اونو راه بندازه منم بلند شدم یه زنگ به شهرزاد زدم اونم بیرون بود دیگه یه پنج ،شش دقیقه ای با هم حرف زدیم و خداحافظی کردیم که از همینجا از خانباجی معذرت می خوام که بدموقع مزاحمش شدم خانباجی جون ببخشید کار داشتی و منم وسطش مزاحمت شدم شرمنده بوووووووووووووس .بعد از حرف زدن با شهرزاد یه زنگ هم به سمیه زدم یه خرده با اون حرف زدم یه خرده هم با ساناز که خونه اونا بود و یه خرده هم با آبام که بعدا اومد خونشون وخلاصه با یک تیر همزمان چند نشان رو با هم زدم فقط با آقا یوسف که اونم اونجا بود حرف نزدم که اونم روم نشد .که از همینجا از همه شون تشکر می کنم بوووووووووووووس!.بعد از تلفن به فک و فامیل هم رفتم صورتمو شستم و اومدم نشستیم دلدا.گان (ارغوا.ن) رو نگاه کردیم و یه خرده میوه خوردیم و بعدش من بلند شدم کفشامو پوشیدم و بنداشونو بستم و یه خرده باهاش جلوی پیمان راه رفتم و گفتم ببین خوشگلند؟اونم گفت آره قشنگند مبارکت باشه منم گفتم چون امروز دختر خوبی بودم و بردم آزمایشمو نشون دکتر دادم و اومدم، دیگه اینارو برا خودم جایزه گرفتم اونم یه خرده خندید و گفت عجب!!!گفتم بعععععله پس چی آدم باید هر از گاهی برا خودش جایزه بگیره دیگه، جایزه که فقط مال مردم نیست که!!!.دیگه بعد اینکه یه خرده پیمانو خندوندم رفتم کفشارو درآوردم و اومدم یه چایی ریختم و آوردم خوردیم بعدش دیدم پیمان همونجا که جلو تلوزیون دراز کشیده بود خوابش برده کنترلو ورداشتم صدای تلوزیونو کم کردم تا بیدار نشه و رفتم نشستم یه خرده نمونه سوالای روش .تحقیق ام رو علامت زدم و دیگه ساعت دوازده هم بلند شدیم رفتیم خوابیدیم ( پیمان رفته بود تهران خیییییییییلی خسته شده بود می گفت هم هواش خییییییییلی آلوده بوده جوری که می گفت برج میلاد از شدت آلودگی دیگه محو شده بود و دیده نمی شد و چشمامون می سوخت و نفسمون گرفته بودو . هم اینکه خونه مامانش کلی کار کرده بود .نمی دونم لباس ریخته بود تو لباسشویی و پهن کرده بود و باغچه رو که هرسش ناقص مونده بود از اون روز هرس کرده بود و شخم زده بود و. خلاصه حسابی خسته شده بود )


مشخصات

آخرین جستجو ها