سلااااااااام سلاااااااام سلاااااام سلااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که سه شنبه رفتم گزارش عکس سینوسهامو گرفتم دیدم نوشته همه چی سالمه و سینوسهام از هیچ نظر هیچ مشکلی ندارند حالا موندم علت سر دردهای من پس چیه؟ تا حالا صد در صد فکر می کردم که علتش سینوزیته ولی عکسه کلا تصورات منو به هم ریخت فکر می کردم وقتی جوابشو بگیرم نوشته که سینوسهام پر از عفونته و مشکل حاد داره ولی دیدم کلا ذره ای هم اثری از عفونت و این چیزا توش نیست و سالم سالمند حالا شنبه یا یکشنبه می خوام برم پیش همین دکتری که عکسو نوشته ببینم چی می گه حالا اگه دیدم کلا به تخصص اون که گوش و حلق و بینی است مربوط نیست می رم پیش یه دکتر مغز و اعصاب ببینم اون چی میگه شاید یه سی تی اسکنی چیزی بنویسه تا معلوم بشه علت این سردردا چیه؟! البته اون روز تو اینترنت نوشته بود درد پیشونی یا جلوی سر می تونه از مهره های گردن هم باشه منم که کلا گردنم هم مهره هاش مشکل داره هم اینکه یه بار چند سال پیش یه عکسی از گردنم انداختم دکتره گفت یه استخوان اضافی بین مهره هاش دارم که اعصاب گردنمو تحت تاثیر قرار داده و بهشون فشار می یاره . از یه طرفم فکر می کنم نکنه میگرنه چون سردردام تا نخوابم خوب نمیشن.خلاصه که فعلا خودم چندتا احتمال دادم و ببینم که دکترا چی می گن .خب بگذریم.دیروز صبح بعد از خوردن صبونه ساعت یازده اینجورا رفتیم بیرون و اول برا پیمان یه شلوار لی خریدیم و بعدش پیمان گفت جوجو بریم یه شلوارم برا تو بخریم منم راستش دو تا شلوار داشتم که عید خریده بودم ولی هر دو در شرف پاره شدن بودند یعنی همه جاشون سالمه ها ولی فاقشون داشت سوراخ می شد نمی دونم این شلوار لی ها چرا اینجوری شدند همه شون کلا از خشتکشون پاره میشن من صدتا شلوار تو خونه دارم که سالم سالمند ولی خشتکشون سوراخ شده نمی دونم حالا فقط مال من اینجوری میشه یا مال همه همینجوریه؟؟! خلاصه رفتیم یه شلوار هم برا من گرفتیم از شانسم اولین مغازه که رفتیم یه شلوار از همون رنگ و جنس و اندازه که می خواستم بخرم داشت رفتم سایزمو گفتم آوردند پوشیدم دیدم خود خودشه و همونو بی درد سر خریدم ( 125 دادیم شلوار پیمان هم 165بود با تخفیف 150 فک کنم داد) شلوارم از این کشی چسبانهای یه خرده کوتاه بود البته نه خیلی کوتاه از اینا که تا قوزک پان ،وقتی پوشیدمش پیمان اومد دید گفت جوجو این الان با این کتونیها که ساقشون بلنده اندازه هست ها بعدا با یه کفش دیگه بخوای بپوشی پات می افته بیرون،گفتم ولمون کن بابا خب بیفته اینهمه آدم می پوشند ما هم یکیش ،انقدر با یه سری چرت و پرت دنیای خودمونو تیره و تار کردیم که خدا می دونه همچین خودمونو با یه سری فلسه بافیها خفه کردیم انگار قراره بهشتو دو دستی به ما تقدیم کنند. اینو نپوش. اون کارو نکن .اینجوری نگرد اسلام به خطر می افته!!! دین اینهمه سفارشات تو زمینه های مختلف داره برا همه آدمها فارغ از جنسیتشون،اونوقت تو مملکت ما همه چیشو ول کردند چسبیدند به دو تا تار موی ما زنها و این چند تا تیکه لباسمون و می خوان با اینا اسلامو که خودشون با اختلاس و ی و هرزه گری و فساد و بی عدالتیهاشون آفتابه برداشتند توش حفظ کنند .از دین حفظ قوزک پاش به ما رسیده .والله مردم هر چی مد میشه می پوشند و مثل ما هم مته به خشخاش نمی ذارند و زندگیاشون هم راحتتر از ما هم هست و بچه هاشونم مثل آدم بزرگ می شن با اعتماد به نفس و با روح و روان سالم ،فردام تو زندگیاشون آدمای نرمالی میشن که زندگیهای سالمی دارند و همه هم بهشون احترام می ذارند اونوقت ما هم انقدر تو هر زمینه ای تز می دیم و قاعده و قانون تعیین می کنیم و فلسفه می بافیم و خوب و بد می کنیم که به جز خودمون اطرافیانمون رو هم روانی می کنیم انگار که باید جلوی همه چیز مقاومت کنیم همین پیمان هر روز که پیام می یاد خونه ما نیم ساعت اولشو به گیر دادن به لباسای اون اختصاص میده این چه شلواریه پوشیدی ؟این پیرن چیه؟ موهات چرا اینجوریه؟ جورابت چرا این شکلیه؟. تورو خدا ول کنید این حرفارو زندگی رو انقدر سخت نگیرید که همه رو دیوانه کنید زندگی کنید و بذارید بچه هاتونم زندگی کنند و ازش لذت ببرند فردا روحیه شاد و سالم اونا خیلی بیشتر از قوزک پاشون یا تار موشون قراره اسلامو حفظ کنه باور کنید .خلاصه که شلوار قوزک نمارو گرفتیم و اومدیم بیرون و سر راه رفتیم از یه پلاستیک فروشی چند متری مات کن شیشه برا روشنایی وسط هال خونه نظر.آباد خریدیم نمی دونم دیدید یا نه؟ اینا مثل برچسب می مونند که رو شیشه های ساده می چسبونند که شیشه رو ماتش کنه تا دید نداشته باشه اول روی شیشه رو با اسپری آب می پاشند تا خیس بشه بعد کم کم کاغذ پشت اینو باز می کنند و می چسبونند و حبابهاشو با کاردک می گیرند . 

روشنایی اونجا چون بزرگه پیمان گفت مات کن بزنیم به شیشه اش تا دید نداشته باشه نیست که پشت بومهای اونجا به هم چسبیده است برا همین به هم راه دارند و می خوایم ماتش کنیم که اگه کسی هم بالا پشت بوم بود تو دیده نشه .بعد از مات کن هم رفتیم از بازار.انقلا.ب( یه بازار بزرگه که ظرف و ظروف و لباس و پرده و پتو و خلاصه همه چی توش می فروشند و تو کرج معروفه) یه صافی استیل برا آب کش کردن برنج و ماکارونی و این چیزا گرفتیم (یه صافی متوسط !می گفت صدوپنج تومن که صد تومن دادیم با خودم فکر می کردم یه روزی مردم با صدتومن کلی سرویس ظرف و ظروف می خریدند الان یه صافی کوچولو شده صد تومن بیچاره اونایی که می خوان به دختراشون جهاز بدن چقدر باید پول داشته باشند که تو این گرونی بتونند همه چیزشو بخرند) بعد از خریدن صافی رفتیم از جوراب فروشیهای بازار دو جفت جوراب برا پیمان خریدیم و بعدشم اومدیم سمت خیابون.بها.ر و از فروشگاه کو.ر.و.ش پیمان یه بسته چهار تایی مسواک خرید و منم یه کرم دست و صورت و دو تا هم ویفر شکلاتی خریدم و بعدش اومدیم رفتیم از بو.فالو سه کیلو بوقلمون خریدیم و بعدش رفتیم از لبنیاتی.سنتی نزدیک اونجا شیر و ماست و یه جعبه خرما گرفتیم و رفتیم ده دقیقه ای نشستیم تو ایستگاه اتوبوس تا اینکه اتوبوس رسید و سوار شدیم و رفتیم سمت خونه! موقع پیاده شدن راننده در سمت زنهارو باز نکرد و بلند شد وایستاد جلو در سمت مردها و نذاشت کسی پیاده بشه گفت خانومها آقایون حالا که همه تون هستید قبل از پیاده شدن می خواستم در مورد یه چیزی اطلاع رسانی کنم دیشب خانم همکار ما که بعد از ظهرش ذرت خریده بوده پفیلا درست کرده با دو تا بچه هاش خوردند و متاسفانه از این ذرتهای. آلوده بوده خودش و دو تا بچه هاش فوت کردند لطفا خواهشا ذرت نخرید و استفاده نکنید یه سری ذرت .آلوده وارد کشور شده و تو بازار پخش شده و هر روز داره یه عده رو می کشه و دیشب هم دو تا بچه ها و خانم همکار مارو کشته و چند روز قبل هم تو یکی از گاوداریهای اطرف کرج دویست تا گاو رو کشته .لطف کنید خیییییییییلی مواظب خودتون و بچه هاتون باشید و از ذرت.های توی بازار استفاده نکنید خطرناکند همکار ما بدبخت داره خون گریه می کنه.خلاصه ما هم خییییییییییییلی ناراحت شدیم و دیگه راننده درهارو زد و پیاده شدیم و رفتیم سمت خونه(حالا اون روز تو اخبار می گفت قضیه ذر.تهای آلو.ده شایعه است و هیچ ذرت.آلو.ده ای توی بازار پخش نشده و مردم نگران نباشند.یعنی هر اتفاقی تو این مملکت بیفته کار اینا به جای رسیدگی فقط تکذیب اون قضیه است و جون مردم هم که ذره ای براشون اهمیت ندارهشماها هم خییییییییییییلی مواظب باشید سعی کنید کلا سمت ذر.ت و این چیزا نرید و اصلا نخرید حتی سمت فرآورده هاش مثل پفک و این چیزام نرید چون به اینا اطمینانی نیست.) .دیگه اومدیم خونه و پیمان بوقلمونه رو تمیز کرد و خرد کرد منم برا شام مواد لوبیا پلو آماده کردم و گذاشتم کنار که بعدا غروب درست کنمراستی همینجور که داشتم تو آشپزخونه کار می کردم رادیو تو اخبار گفت که دو نفر تو استان گیلا.ن(یه نفر تو لنگرو.د و یه نفر تو ر.شت) بخاطر آنفو.لانزای فو.ق .حا.د انسا.نی مردند می گفت علایمش تب و لرز و اسهال و استفراغ و بدن درد (دردهای عضلانی) است و هر کی این علایمو دید سریع بره دکتر تا جلوش هر چه زودتر گرفته بشه وگرنه کشنده است (ببخشید که همش امروز خبرهای بد دادم گفتم بگم بدونید و مواظب خودتون و بچه هاتون باشید تا خدای نکرده اتفاقی براتون نیفته) بعد از اینکه پیمان بوقلمونهارو پاک کرد و خرد کرد لباس پوشید و آشغالهاشو برد پایین و منم شستمشون و گذاشتم آبشون رفت و کیسه کردم و پیمان برد گذاشت تو فریزر و دیگه یه چایی خوردیم و گرفتیم یه خرده خوابیدیم و بعدش من بلند شدم لوبیا پلو رو درست کردم و پیمان هم خونه رو جارو و تی کشید و گرد گیری کرد بعدشم غذا آماده شد و نشستیم شام خوردیم و بعدشم تلویزیون و چایی و خواب!. امروزم قرار بود پیام بیاد اینجا و با پیمان برند تهران خونه مامانش،پیمان گفته بود پیام صبح بره حلیم بگیره و بیاد صبونه بخوریم و بعدش برند که پیام ساعت هشت و ده دقیقه با حلیم رسید و پیمان ریختش تو کاسه ها و خوردیم و نه بود که اونا بلند شدند برند پیام برگشت به من گفت مهناز تو هم بیا بریم مامان بزرگ همش میگه بیاد چرا نمی یاد ؟گفتم مرسی شما برید سلامم برسونید! مامان بزرگ میگه بیاد ولی من هنوز حرفهاش یادم نرفته که دوباره بخوام برم !!! انقدرررررر به من اهانت کرده و تهمت زده که صد سال طول می کشه که من اینارو فراموش کنم تا بخوام دوباره برم پیشش ،شما برید به سلامت ! پیمانم از اون ور دید من اینجوری می گم برگشت با اخم و تخم به پیام گفت بیا بریم (یعنی اینکه ولش کن اونو یعنی منو) .خلاصه رفتند و منم با خودم فکر کردم چه رویی داره ناراحت هم میشه خونواده بدبخت من هیچ بدی در حق این نکرده بودند به جز احترام و ادب و خوبی که اونهمه ادا درآورد و اونهمه بی احترامی کرد به تک تکشون ،حالا انتظار داره با اون همه اهانت و تهمتی که مادرش به من زده همه چی رو فراموش کنم و بلند شم برم اونجا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. یه دونه از اون حرفهای زشتش رو به هر کسی می زد تا یک عمر نمی بخشیدش و دشمن خونیش می شد چه برسه به اون همه حرف زشت و ناپسند و ناحقی که به من زد اونم به ناروا و بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشم یا بدی در حقش کرده باشم .البته یه چیزی رو هم بگما اینکه پیام همش میگه مامان بزرگ میگه بیاد چرا نمی یاد برا این نیست که صرفا پیغام مامان بزرگه رو به من برسونه یا اینکه دوست داشته باشه من پاشم برم اونجا ،نه! من اونو می شناسم مارمولکیه که لنگه نداره خودش می دونه من با این حرفها بلند نمی شم برم اونجا هدفش اینه که از حرفی که تو جواب سوالش بهش می زنم به نفع خودش سواستفاده کنه چون می دونه که من زبونم سرخه و قراره تو جوابش چیزی بگم که پیمان ناراحت بشه با خودش فکر می کنه بذار اونجوری بگم که اینم برگرده چیزی بگه که بابام ناراحت بشه و بین این دوتا شکر آب بشه و از اونورم جوابشو ببرم بذارم کف دست مامان بزرگم و اونم چند تا فحش آبدار بهش بده و دلم خنک بشه خودم فشنگ می شناسمش و تا حرف بزنه دقیق می دونم منظورش چیه ولی یه جاهایی با اینکه می دونم هدفش چیه و هر حرفی رو فارغ از ظاهر اون حرف به چه منظوری به من می زنه ولی می گم به درک بذار من حرف دلمو بزنم و بکوبم تو صورت پیمان حالا این آشغال هر جور که دلش می خواد از این حرف من سواستفاده بکنه و به هر کی هم می خواد بگه بره بگه و برام اصلا مهم نیست و ذره ای بهش اهمیت نمی دم بین من و پیمان هم با این حرفها شکرآب نمیشه چون اون ظاهرا هم بخواد ناراحت بشه باز تو دلش می دونه که حق با منه و مامانش چه اعجوبه ایه.خلاصه صبح اونا رفتند و منم کاسه های حلیم رو شستم و سفره رو تمیز کردم و گذاشتم سر جاش بعدش رفتم مانتومو با دست شستم و آویزون کردم (لباسشوئیه خوب نشسته بودش برا همین مجبور شدم یه بار دیگه با دست بشورمش ) بعدشم اومدم یه چایی برا خودم ریختم و خوردم و نشستم اینارو نوشتم و الانم می خوام برم لباسامو اتو کنم خب دیگه من خییییییییلی حرف زدم و سرتونو درد آوردم برید به کارو زندگیتون برسید .از دور می بوسمتون مواظب خودتون باشید خییییییییییییییییییییلی برام عزیزید و یه دنیا دوستتون دارم بووووووووووووووووس فعلا بااااای 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها